درباره رمان «متل کالیویستا»، نوشته کلی یانگ، ترجمه مهتا مقصودی
شادی خوشکار
دو نوع ترن هوایی وجود دارد، یکی مال آدمهای ثروتمند و آن یکی مال آدمهای فقیر. توی ترنهوایی ثروتمندها آدمهایی مینشینند که پول دارند. آنها بچههایشان را به بهترین مدرسهها میفرستند و بعد آنها بزرگ میشوند و یک عالمه پول درمیآورند که بچههایشان به بهترین مدرسهها بروند. و نسل به نسل همینطور پیش میروند. مردم فقیر سوار یک ترن هوایی دیگر هستند. مادرها و پدرها پول ندارند و بچهها به مدرسههای خوب نمیروند و بعد هم شغلیهای خوبی گیر نمیآورند و بچههایشان هم همینطور. پس باید از ترن هوایی پیاده شویم.
تو هیچ وقت نمیتوانی مثل بچههای انگلیسیزبان به زبان انگلیسی بنویسی. برای میا، دختر کلاس پنجمی که میخواهد نویسنده شود شنیدن این جمله سخت است. اما سختتر این که آن را از زبان مادرش بشنود. زنی که کیسههای فروشگاههای معروف را از میان زبالهها پیدا میکند و با خودش به خرید میبرد تا بقیه از نداریشان باخبر نشوند. زنی که در کشور خودش، یک مهندس بود و حالا لهجه چینی و اشتباه تلفظ کردن کلمات انگلیسی باعث میشود دخترش را به سمت ریاضی هل بدهد چون ریاضی زبان همه است. برای میا، دختری که با پدر و مادرش یک متل را اداره میکند سخت است که بچههای مدرسه شلوارهای او را مسخره کنند و سختتر اینکه یادش بیاید مادرش از خریدن شش تای آنها چون خیلی ارزان بودند چقدر خوشحال شده بود. زندگی در یک کشور دیگر سخت است، کشوری که به امید آزادی و دوشهای اختصاصی در خانه با سختی پا به آن گذاشته اند. زندگی در یک متل که صاحب آن اجازه نمیدهد هیچکس در استخر شنا کند. اینها تصاویری از فقر و مهاجرتاند در کتاب «متل کالیویستا» نوشته کلی یانگ که آخر کتاب گفته بخشی از ماجراهای کتاب خاطرات کودکی خودش بودهاند.
پدر و مادر میا بعد از یک کار سخت در رستوران که با دستمزد آن به زور کرایه خانهشان را پرداخت میکنند، چشمشان به آگهی یک متل میخورد. متلی که صاحب چینی آن میخواهد مدیریت آن را واگذار کند. آنها به کالیفرنیا میروند و کار شروع میشود. در ابتدا دستمزدشان به نظر قابل توجه میرسد اما کمکم صاحب متل به استناد بندهای قرارداد آنها را از حقوقشان محروم میکند و دائم از دستمزدشان کم میکند. کمی بعد پدر و مادر میا میبینند با اینکه صبح تا شب کار میکنند، دستمزدشان حتی برای خریدن یک شلوار جین برای میا کافی نیست. نقطه روشن برای میا، ساکنان هفتگی متلاند، مهمانانی که آنقدر در متل ماندهاند که آنجا خانهشان است و خودشان هم یک خانواده شدهاند. آنها خیلی زود میا و پدر و مادرش را هم عضوی از خانواده میدانند. در میان آنها هنک بیش از بقیه از میا و خانوادهاش حمایت میکند. اوست که اولین بار به میا میگوید صاحب متل قلبی از سنگ دارد. برای صاحب متل فرقی نمیکند که کارمندانش اهل کجا هستند، او نمونه شخصیتی یک سرمایهدار است، تا جای ممکن از نیروی کار سوءاستفاده میکند و جایی که لازم باشد با سفیدپوستها همدست میشود تا علیه یک نژاد دیگر تصمیم بگیرند. وقتی در هتل دزدی میشود او اولین کسی است که هنک را به جرم اینکه سیاهپوست است مقصر میداند.
در مدرسه میا به سختی میتواند با دیگران ارتباط برقرار کند. مواجهه او با بچههای دیگر نگاه دیگری کودکان امریکایی را با یک غیرخودی به خوبی نشان میدهد. نویسنده برای نشان دادن این مفاهیم تصاویر قابل لمسی ارائه داده است. وقتی موضوع درس به کشور چین میرسد یکی از همکلاسیها میپرسد آیا چین در ژاپن است؟ و همه بچهها تمام مدت به میا زل میزنند. دوست صمیمی میا دختری مکزیکی به نام لوپ است، او اولین بار مسئله ثروت و فقر را با زبان کودکانه و با استعاره ترن هوایی برای میا باز میکند. از جذابترین بخشهای کتاب، مهمانان غیرمجازی است که پدر و مادر میا به هتل راه میدهند، چینیهای فقیری که نیاز به یک شب استراحت یا یک وعده غذا دارند و آنها دور از چشم صاحب متل در اتاقی این مهمانها را پنهان میکنند. قصه هر کدام از آنها قصه یکی از مهاجران است.
«متل کالیویستا» داستانی است درباره قدرت تغییر آدمهایی که چیزی ندارند. مهاجرها، فقرا، اقلیتها و همه کسانی که در آزادترین کشور دنیا تبدیل به بردههای مدرن شدهاند. نویسنده که خود چینی است در کتاب به وضعیت چین و مشکلاتی که باعث شد مردمش در یک دوران از آن فرار کنند اشاره میکند. انتهای کتاب، چین دیگر آن کشوری نیست که پدر و مادرش آن را ترک کردهاند و از نامهها و گفتگوهای تلفنی به نظر میرسد در حال تغییر و قدرتمند شدن است.
متل کالیویستا تصویری از مهاجران فقیری میدهد که به امید زندگی بهتر و آزادتر به آزادترین کشور دنیا آمدهاند. میا یک دختر جسور است، میخواهد تغییر ایجاد کند، میخواهد کاری کند که خانوادهاش راحتتر زندگی کنند اما گاهی هم خرابکاری به بار میآورد و ایدههایش پدر و مادر و گاهی بقیه را به دردسر میاندازد. اما همین جسارت در نهایت وضع را برای همه تغییر میدهد. برای او و بقیه ساکنان یک متل درجه چندم.