به مناسبت تولد خالق ماهی سیاه کوچولو
جعفر ابراهیمی
در آموزش و پرورش سنتی و محافظهکار، معلم همسو با نقش نظام آموزشی به دنبال انطباق با شرایط موجود و کارگزار نظام مسلط برای جامعهپذیر کردن کودکان و بازتولید اجتماعی و اقتصادی است. معلم خوب معلمی است که از شرح وظایف خود که توسط بالادستیها تهیه شده است عدول نمیکند و با اجرای برنامه درسی مصوب به تثبیت ایدئولوژِی مسلط از این طریق کمک میکند. معلم عنصری منفعل است و نه تنها خودش قدرتمند نیست نمیتواند منشا تغییر در کلاس و مدرسه باشد.
اما این رویکرد همواره مورد انتقاد مخالفان وضع موجود و متفکران تعلیم و تربیت انتقادی در طول دورههای متفاوت قرار گرفته است. از بدو شکلگیری آموزش و پرورش نوین در غرب، همواره کسانی بودهاند که نظام آموزشی محافظهکار و اجزایش را به چالش کشیدهاند. متفکران مارکسیست از جمله کسانی هستند که نظام آموزشی و مدرسه را به عنوان یکی از ابزارهای سلطه و سرکوب به چالش کشیدهاند. لویی آلتوسر و آنتونی گرامشی و حلقه مکتب فرانکفورت از جمله این متفکران هستند که نظریاتشان بر روی متفکران تعلیم و تربیت انتقادی موثر بوده است؛ اما چهره شاخص تعلیم و تربیت انتقادی در قرن بیستم پائولو فریره است. او بیشک به عنوان یکی از پیشگامان پداگوژِی انتقادی بر بسیاری از متاخرین تاثیر گذاشته است. از متفکران دیگر میتوان به هنری ژیرو که از گرامشی و فریره تاثیر گرفته و دارای تئوری در آموزش و پرورش انتقادی است، اشاره نمود. در این یادداشت ضمن اشاره به جایگاه معلم در نگاه فریره و ژیرو، به این میپردازم که صمد بهرنگی در دوران خود چگونه فراتر از ساختار مسلط عمل نمود و در جایگاه روشنفکر انقلابی قرار گرفت.
فریره در آموزش ستمدیدگان این مساله اساسی را پیش میکشد که «ستمدیدگان که موجودهایی تقسیم شده و نااصیل هستند چگونه میتوانند در گسترش تربیت آزادیبخش خود سهیم شوند؟» و در ادامه با نقد نظام آموزشی که وی آن را «بانکی» و مبتنی بر حفظ کردن مینامد، به نقش معلمان در تثبیت این نظام غیرخلاق میپردازد و نشان میدهد که معلمان با نقش خود چگونه مانع تحقق آموزش رهاییبخش میشوند. در جایی که معلم در نقطه مقابل دانشآموز است او به جای دانشآموزان فکر میکند نظم و انضباط را برقرار میکند همه چیز میداند حق انتخاب و قدرت دارد. در مقابل دانشآموزان منفغل و پذیرنده هستند و این همان چیزی است که آموزش بانکی به دنبال آن است، به حداقل رساندن قدرت خلاقانه دانشآموزان و برانگیختن سادهلوحی آنان به سود ستمگران.
همانطور که فریره در برابر آموزش بانکی، آموزش طرح مسئله را مطرح میکند، جایگاه معلم را از دانای کل، هم ردیف با دانشآموز در موقعیت تعلیمگیرنده قرار میدهد و باور دارد که از رهگذر این شکل از آموزش است که آموزش به عنوان ابزار سلطه میتواند در خدمت رهایی و آزادی باشد و نقش معلمان را در این میان تعیینکننده میداند.
هنری ژیرو نیز مانند فریره ضمن نقد نظام آموزشی مسلط به تغییر شرایط امیدوار است. برعکس افرادی که متاثر از آلتوسر مدرسه و نظام آموزشی را تحت کنترل و سلطه کامل طبقه و ایدئولوژی مسلط میدانند، برخی نئومارکسیستها و نظریهپردازانی چون هنری ژیرو به «مقاومت» در برابر سلطه باور دارند و در مسیر تغییر برای معلمان رسالت روشنفکری قائل هستند.
ژیرو و منتقدان همسو بر بعد سیاسی مدرسه و برنامه درسی تاکید میکنند و میکوشند نقش معلمان را به عنوان متفکران تحولآفرین برجسته سازند. ژیرو بر این باور است که معلم به مثابه روشنفکر قادر است منشا تغییر در موقعیت خود و باعث تحقق آزادی و عدالت در جامعه شود. این نگاه ژیرو در ادامه نگاه فریره در تضاد آشکار با افکار دستراستی است که میکوشند مدرسه و نظام آموزشی را بیطرف، غیرسیاسی معرفی نمایند.
حال با توجه به نظریههای فوق جایگاه معلمی چون صمد بهرنگی کجاست؟ چرا نگارنده او را که نه کرسی دانشگاهی داشته و نه روشنفکر آکادمیک است روشنفکر میداند و این روشنفکر چرا انقلابی است؟
صمد بهرنگی در عمر کوتاه اما پر بار خود درکی درست و رادیکال نسبت به نظام تعلیم و تربیت ایران داشته است. او به درستی از نظام تربیت معلم تا ساختار حاکم بر مدرسه را نقد کرده است. برنامه درسی رسمی را به خصوص در ارتباط با آموزش زبان مادری به چالش کشیده و در قالب داستانهایش به آموزش مفاهیم رهاییبخش پرداخته است. او از این جنبه یک متفکر تعلیم و تربیت انتقادی است در عین حال او یک روشنفکر ارگانیک به مفهوم گرامشی است که با طبقه خود پیوند خورده است.
اما آن چیز که صمد را فراتر از یک معلم حامل آموزش رهاییبخش (آنگونه که فریره میگوید) و معلم روشنفکر تحولآفرین (آنگونه که ژیرو توضیح میدهد ) قرار میدهد، بعد انقلابی اندیشههای اوست. او که با برخی روشنفکران مطرح زمان خود در ارتباط است در عمل نیز با رادیکالترین جوانان انقلابی دوست و همکار است و اندیشههای او بعد از مرگ دلخراشش، در عمل و مشی دوستان و هوادارانش تبلور مییابد که نقش موثری در انقلاب ۵۷ دارند.
اگر بخواهیم با معیارهای آکادمیک که میخواهند از سر کلاسهای درس روشنفکر تولید کنند یا کسانی که جایگاه آکادمیک با انبوهی از تالیف و ترجمه را از ملزومات روشنفکر بودن میدانند موقعیت صمد بهرنگی را بفهمیم، او صرفا معلم روستاهای آذربایجان است که با شور جوانی داستانهایی نوشته که امروز تاریخ مصرف آنها تمام شده است. این نگاه مسلط روشنفکر برج عاجنشین اگر چه تریبون، رسانه و پول دارد اما برد اجتماعی ندارد؛ اما راه و صدای صمد پس از نیم قرن رسا و گوشنواز است، به خصوص برای آنان که میخواهند راهی به دریا به آزادی و برابری بگشایند.