شری نجفی / فعال حقوق کودکان
به دیدنشان میروم . هنوز این بچه ها درشوک ویرانی و آوارگی خانواده بودند که زلزله دشت ذهاب خواب وبیداری پریشانشان را پریشانتر کرد. پدر به دلیل بیکاری و فقر تصمیم به زندگی در عراق و همکاری با داعش میگیرد مادر به اجبار با دو فرزند خردسال تن به این سفر خفت بار میدهد اما پس از مدتی با حالِ بد و با سه فرزند، تصمیم به فرار و معرفی خود به کشورش میگیرد. پدر ناپدید شده است و مادر از مرز خود را به ایران میرساند. اما با کودک شیرخوارهاش روانه زندان کرمانشاه میشود.
مادر بزرگ در وضعیت زلزله و نداری، دو کودک خردسال را هر هفته به دیدن مادر می برد. اما پس از زلزله مادر از زندان کرمانشاه به زندان اوین منتقل میشود. طی ۷ ماه پس از زلزله، میم پسر ۵ ساله و الف دختر ۷ ساله فقط توانستند یکبار مادرشان را به مدت ۴۰ دقیقه ملاقات کنند و با ناله و فریاد از او جدا شوند و به دلیل فقر مادر بزرگ دیگر نتوانستند به تهران و زندان اوین سفر کنند. هر دو کودک افسرده و پریشان حال و هنوز در شوک دو زلزله ویرانگر زندگیشان هستند و در میان کانکسها وچادرها پرسه میزنند.
مادر و بچههای خردسال، درحسرت آغوش هم روز و شب در کابوس و وحشت زندگی میکنند و کودک خردسال کودکیاش بدون هیچ شادی و بازی در زندان طی میشود. دو کودک میم و الف برایش اسباب بازی میبرند اما رئیس زندان اجازه این کار را نمیدهد و کودکان سرخورده و گریان همراه مادر بزرگ به کانکسشان پناه میآورند.
مادربزرگ با ۴ فرزند مجرد سرپل ذهاب مستاجر است و چون خانهاش اجارهای نیمه تخریب و از نوع ۲ بوده! هیچ حمایت وتکلیفی شامل حال آنها نمیشود. مادر زندان است و آینده این سه کودک در ابهام و نقص قوانین حمایتی نامعلوم!؟ مادر و یا پدری هم نیست که در دستاندازهای اداری و رفت و آمدهای پی در پی برای سرپناه آنها تلاش کند. زندگی در زلزله با همه سختیهای معیشتی، گرانی و بیکاری، گرما، طولانی شدن روند بازسازی و مشکلات بهداشتی …در جریان است اما زلزلههای زندگی این سه کودک همچنان هشداردهنده و جدی است. اما کسی جدی نمیگیرد؟!